قالب ساده شرکتی چهار چوب

ایا بشار اسد کشته خواهد شدحوادث شام و اصهب (ویرایش دوم)

ایا بشار اسد کشته خواهد شدحوادث شام و اصهب (ویرایش دوم)

 

یالثارات الحسین علیه السلام

سلام بر همه عزیزان

بر اساس روایات وارده از منابع شیعه و اهل تسنن حوادث شام در حوادث منتهی به ظهور مهدی موعود بسیار مهم و سرنوشت ساز است از این بین حوادث طبیعی مثل زلزله حوادث اجتماعی و سیاسی نظامی به صورت صریح در روایات مورد اشاره قرار گرفته است که مهترین انها خروج سفیانی است

شناخت سفیانی بسیار راهبردی و تعیین کننده است چرا که در روایات او باطل و ما را از کمک به ان منع نموده اندو از دخالت بین جنگ او در قرقیسیا برحذر داشته اند

یکی از راه های شناخت سفیانی شناخت دشمنانش یعنی اصهب و ابقع می باشد

روایات مربوط به اصهب و ابقع به صورت شگفت اوری متفاوتند گاهی اصهب و ابقع یکی دانسته شده (1)گاهی محل خروج ابقع شام(2) گاهی مصر( 3) و...معانی لغوی برای اصهب هم عجیب است گاهی به معنای شتر سرخ موی یا شخص بور (4)یا به معنای شیر (اسد)(5) بیان شده است گاهی برداشت محققین غیر مسلمان بودن اصهب گاهی اموی بودن می باشد که شاید این پیچیدگی از اسرار اخرالزمانی باشد همانطوری که این رمز الود بودن نشانه ها را در مبحث سفیانی سید خراسانی شعیب یمانی و..می بینیم

مطلب زیر فقط  در حد نظریه است و نیاز به بررسی بیشتر و کمک دوستان دارد (دقت کنید)

حوادث فعلی شام مصر ترکیه یمین و عربستان بسیار شبیه روایات عصر ظهور است

1-حاکم فعلی دمشق بشار اسد است بیان شد یکی از معانی اصهب ،اسد(شیر) است است.

2-چشمان شیر ابی مایل به سبز است چشمان بشار است نیز شبیه چشمان شیر است

3-در بعضی از روایات اصهب با صفت ارزق توصیف شده که همان زاق بون بشار اسد و شیر است(6)

3-یکی از محل های خروج ابقع مصر بیان شده است

4-لیبی جزء مصر قدیم است  و قذافی حاکم ان

5- در جنگی بین انقلابیون لیبی و فذافی ، قذافی کشته شد

6- بعضی معانی لغوی ابقع شبیه قذافی است(7)

7-در روایات داریم سفیانی ابتدا با ابقع می چنگد  و ابقع را می کشد سپس اصهب را نیز بکشد(8)

8-قبل از ظهور حاکم شام کشته می شود(9)

9-بر اساس اخبار رسیده یکی از ژنرالهایی که در کشتن قذافی نقش اصلی را داشت همراه عده ای از انقلابیون لیبی اماده چنگ با بشار اسد می شوند

10-ترکیه قطر عربستان اردن اسرائل و ناتو بعضی اکراد اماده جنگ با بشار اسد می شوند

خلاصه 1 تا 10 درحد نظریه صرفا جهت اطلاع

احتمال کشته شدن بشار اسد در ادامه حوادث شام می رود یا به این عنوان که بشار را حاکم شامی بدانیم که قبل از ظهور کشته می شود یا او را اصهب بدانیم از طرفی اگر شخصی(10) که در کشته شدن قذافی نقش تعیین کننده ای داشت با بشار اسد هم سرشاخ شود و در همین اثناء بشار اسد کشته شود احتمال سفیانی بودن چنین شخصی تقویت می شود

شایدم قدافی همان حاکم مصری باشد که کشته می شود و ابقع نباشد (البته اینکه قذافی هم حاکم مصری باشد که کشته می شود و هم ابقع باشد با هم منافاتی ندارد)،از طرفی ممکن است  بشار هم اصهب نباشد ولی لااقل می توان بشار را همان حاکمی دانست که کشته می شود البته اگر شرایط به صورتی توسط جریان سید خراسانی و شعیب مدیرت شود که بشار اسد بماند به احتمال زیاد ظهوری بدون سفیانی خواهیم داشت(11) کلید رمز ظهو بدون سفیانی حمایت از بشار و پیروزی او می تواند باشد(و شکست خوارج داخلی در انتخابات مجلس پیش رو رمز دیگری از ظهور کبری است)

به هرحال اکثر روایات عصر ظهور جزء لوح محو و اثبات است نه محفوط و سرنوشت حوادث ظهور بستگی زیادی به شیعیان ایران و یمن دارد

تحلیل شرایط شام به دلیل اختلاف زیاد روایات و عدم شفافیت حوادث سوریه ترکیه مصر و حجاز و یمن و مخصوصا ایران و فتنه خوارج ایران بسیار سخت است باید منتظر ماند و مشیت الهی را دید

نقدها:البته نقدهایی به اصهب بودن بشار اسد وارد است چرا که اصهب بر اساس بعضی روایات بعد از کشته شدن حاکم شام و زلزله ای در دمشق خروج می کند

از طرفی بعضی معتقدند که حاکم شامی که قبل از ظهور کشته می شود شاید رفیق حریری باشد

نقد دیگری که به اصهب بودن بشار وارد است عدم درگیری او با قذافی است مگر اینکه ابقع را شخصی به غیر از قذافی بدانیم و بین معارضین سوری جستجو کنیم

به هر حال با انقلاب 22 بهمن 57 که بزرگترین شرط ظهور بود نبرد علنی با سفیانی اول(شاید صدام یا میشل افلق) اغاز شد و در ادامه جریان سید خراسانی به صورت مخفی سالهاست در حال نبرد با سفیانی دوم و نیروهای شیطانی اش شامل وهابیون تکفیری و حزب بعث و صهیونیست ها به عنوان دایی هایش می باشد طبق وعده الهی این نبرد روزی علنی شده و به ظهور کبری حضرت یا قیام متصل خواهد شد اری پیروزی نهایی از ان سید خراسانی و یارانش است ان شاءالله

با تمامی بشارت ها و شباهت ها و غیر عادی بودن شرایط جهانی شاید حوادث جاری همان وعده روایات نباشد بنابراین زمان ظهور نزد خداوند است و برای ما زمانش معلوم نیست حتی ممکن است ظهور در عمر ما واقع نشود

نکته اخر:حوادث جاری شام از شفایت کافی برای اظهار نظر نهایی برخوردار نیست لزا بهترین استراتژی رصد حوادث جاری و تحلیل ان بر اساس روایات به صورت احتمالی با ویژگی انعطاف پذیری می باشد .

یا منصور امت

 

منابع :

1:«از شرّ اصهب ابرص پرهيز کن! پرسيدند: اصهب کيست؟ فرمود: ابقع. پرسيدند: ابقع کيست؟ فرمود: ابرص. سپس فرمود: از شرّ سفياني نيز پرهيز کن» در اين حديث اصهب و ابقع يک نفر معرفي شده( بشارت الاسلام ص 108 ، المهدي ص 198)

2:ويخرج بالشام الاصهب والابقع يطلبان الملك فيقتلهما السفياني( أعيان الشيعة للعاملى ج 2 ص 81 :)

3-عن علي قال : ( تخرج بالشام ثلاث رايات : الأصهب ، والأبقع من مصر ، فيظهر السفياني عليهم ) .
: كنز العمال : ج 11 ص 284 ح 31536 - عن رواية ابن حماد الأولي بتفاوت يسير

4:
المصطلحات - إعداد مركز المعجم الفقهي - ص 362
الأصهب ، الصهب ، الصهباء : * الأصهب : والأصهب من الإبل : الذي يخالط بياضه حمرة ، وهو أن يحمر أعلى الوبر وتبيض أجوافه . * وجمل صهابي ، اى أصهب اللون . الصحاح للجوهري *

الأصهب : من الإبل الذي يخالط بياضه حمرة . مجمع البحرين
.

5-والأصهب : الأسد لصهبة لونه(تاج العروس - الزبيدي - ج 2 - ص 157 - 160

 یکی از معانی اصهب در تاج العروس اسد است

همچنین علامه کورانی یکی از معانی اصهب را اسد می داند

موعود :: اردیبهشت 1388 - شماره 99  

6:وفي الفتن لنعيم ابن حماد رواية عن ذي قرنات قال : ( تختلف الناس على أربع نفر , رجلان بالشام , رجل من ال الحكم , أزرق أصهب , و رجل من مضر قصير جبار , والسفياني , والعائذ بمكه , فذلك أربع نفر )كتاب الفتن - نعيم بن حماد المروزي صفحه 171

7:به لحاظ لغوي ابقع به معناي سپيد و سياه و ابرص به معناي كسي است كه بيماري پيسي دارد. (فرهنگ مجازي دهخدا، ذيل كلمات ابقع و ابرص)
 
ابقع يعني متفاوت و مختلف بودن رنگها در چيزي. به كسي يا چيزي كه رنگهاي مختلف دارد ابقع مي گويند.صفت بقعه در مردان به مردي اطلاق مي شود كه بسيار پرحرف است و سخنهاي بيجا بر زبان مي راند كه حرفهايش بي سر و ته است. (
معجم مقاييس اللغه، ج1 ، ص 281؛) 
 مردي زيرك و مكار كه كسي توان فريبش را ندارد. (
.القاموس فيروز آبادي، ج3، ص 6؛ 
  
 

8:نخستين سرزميني كه در آن شورش و كشتار مي شود ، سرزمين شام است ،  كه سه لشگر در آن با يكديگر  نبرد مي كنند ، اصهب ، ابقع و سفياني ، اين سه لشگر با يكديگر مي جنگند تا سفياني با ابقع درگير مي شود و او را با همه سپاهيانش مي كشد سپس اصهب را نيز از پاي درمي آورد.

غيبت نعماني ص 149 ، بشارت الاسلام ص 102

9:پيش از ظهور قائم(عج) پادشاه مصر و پادشاه شام كشته مي شوند و قبائلي از مردم مصر اسير گرفته مي شوند.  

بشارت الاسلام ص 185 ، ملاحم و الفتن ص40

 

10:بر روی لینک زیر کلیک نمایید
http://www.fardanews.com/fa/ne

11:
- كتاب الغيبة - محمد بن إبراهيم النعماني صفحه 314 :
 أخبرنا محمد بن همام ، قال : حدثنا محمد بن أحمد بن عبد الله الخالنجي ، قال : حدثنا أبو هاشم داود بن القاسم الجعفري ، قال : " كنا عند أبي جعفر محمد بن علي الرضا ( عليه السلام ) فجرى ذكر السفياني ، وما جاء ‹ صفحه 315 › في الرواية من أن أمره من المحتوم ، فقلت لأبي جعفر : هل يبدو لله في المحتوم ؟ قال : نعم . قلنا له : فنخاف أن يبدو لله في القائم . فقال : إن القائم من الميعاد ، والله لا يخلف الميعاد "
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
- موسوعة الإمام الجواد (ع) - السيد الحسيني القزويني - ج 1 صفحه 567 :
 النعماني رحمه الله : أخبرنا محمد بن همام ، قال : حدثنا محمد بن أحمد ابن عبد الله الخالنجي ، قال : حدثنا أبو هاشم داود بن القاسم الجعفري ، قال : كنا عند أبي جعفر محمد بن علي الرضا عليهما السلام فجرى ذكر السفياني ، وما جاء في الرواية من أن أمره من المحتوم . فقلت لأبي جعفر عليه السلام : هل يبدو لله في المحتوم ؟ قال : نعم ! قلنا له : فنخاف أن يبدو لله في القائم ؟ فقال : إن القائم من الميعاد ، والله لا يخلف الميعاد

أبو هاشم داود بن القاسم الجعفري ، قال : كنا عند أبي جعفر محمد بن علي الرضا ( عليه السلام ) فجرى ذكر السفياني ، وما جاء في الرواية من أن أمره من المحتوم ، فقلت لأبي جعفر : هل يبدو لله في المحتوم ؟ قال : نعم . قلنا له : فنخاف أن يبدو لله في القائم . فقال : إن القائم من الميعاد ، والله لا يخلف الميعاد

ابو هاشم گويد : نزد امام جواد (ع) بوديم و جريان سفيانی را ذکر می کرديم و اين که رواياتی هستند که امر او را از محتومات ذکر کرده بودند . پس به امام جواد (ع) گفتم : آيا خداوند در محتوم نيز بدا می کند ؟ فرمود : بلی . گفتيم ترس آن داريم که خداوند در مورد قائم نيز بدا کند . فرمود : هماناقائم از ميعاد (وعده های) خداوند است و خداوند خلف وعده نمی کندالغيبة للنعماني : ص 314 –  315

بر اساس روایت فوق امکان بدا در خروج سفیانی می رود و می توان ظهوری بدون سفیانی داشت ولی به دلیل روایات زیادی که از خروج سفیانی و حتمی بودن ان صحبت می کنند بعید است سفیانی خروج نکند تا حدی که می توان گفت روایات سفیانی در حد تواتر معنوی است

معن)ای لغوی اصهب در کتب معتبر لغت عربی

معانی مختلف اصهب در تاج العروس

(جالب است بدانید یکی از معانی اصهب در تاج العروس اسد است و معنای دیگر شخص بلند قد که هر دو شبیه بشار اسد است)

 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تاج العروس - الزبيدي - ج 2 - ص 157 - 160
[ صهب ] : الصهب محركة : لون حمرة أو شقرة في الشعر أي شعر الرأس كالصهبة ، بالضم هي الصهوبة أيضا . والأصهب : بعير ليس بشديد البياض . وقال ابن الأعرابي : العرب تقول : قريش الإبل صهبها وأدمها ، يذهبون في ذلك إلى تشريفها على سائر الإبل . وقد أوضحوا ذلك بقولهم : خير الإبل صهبها وحمرها فجعلوها خير الإبل ، كما أن قريشا خير الناس عندهم . وقيل : الأصهب من الإبل : الذي يخالط بياضه حمرة وهو أن يحمر أعلى الوبر وتبيض ( 3 ) أجوافه . وفي التهذيب : وليست أجوافه بالشديدة البياض ، وأقرابه ( 4 ) ودفوفه فيها توضيح ، أي بياض . قال : والأصهب : أقل بياضا من الآدم ، في أعاليه كدرة ، وفي أسافله بياض . وعن ابن الأعرابي : الأصهب من الإبل : الأبيض . وعن الأصمعي : الآدم من الإبل : الأبيض ، فإن خالطته حمرة فهو الأصهب . قال ابن الأعرابي : قال حنيف الحناتم وكان آبل الناس : الرمكاء بهيا ، والصهباء سرعى . قال : والصهبة : أشهر الألوان وأحسنها حين تنظر إليها . ورأيت في حاشية : البهيا تأنيث البهية ، وهي الرائعة ( 5 ) ، كذا في لسان العرب والمحكم والتهذيب والأساس والمصباح . كالصهابي بالضم . يقال : جمل صهابي أي أصهب اللون ، وسيأتي الاختلاف فيه . والأصهب : الأسد لصهبة لونه . والأصهب : عين بالبحرين ، هو عين الأصهب الذي بين البصرة والبحرين على الصواب على ما في لسان العرب ، وقد جعله المصنف موضعين . وهو الذي جمعه ذو الرمة في شعره على الأصهبيات ، وهو قوله : دعاهن من ثأج فأزمعن ورده * أو الأصهبيات العيون السوائح وفي المعجم : فأزمع ورده ( 6 ) . والأصيهب بلفظ تصغير الأصهب وهو الأشقر : ماء قرب المروت ( 7 ) في ديار بني تميم ، ثم لبني حمان ، أقطعه النبي صلى الله عليه وسلم حصين بن مشمت لما وفد عليه مسلما ، مع مياه أخر ( 8 ) . ومن المجاز : الأصهب : اليوم البارد . يقال : يوم أصهب : شديد البرد ، كذا في الأساس . وقيل الأصهب : شعر يخالط بياضه حمرة . وفي حديث اللعان : إن جاءت به أصيهب ( 9 ) فهو لفلان . هو الذي يعلو ‹ صفحه 158 › لونه صهبة ، وهي كالشقرة ، قاله الخطابي . والمعروف أن الصهبة مختصة بالشعر ، وهي حمرة يعلوها سواد . وفي التهذيب : الأصهب ( 1 ) والصهبة : لون حمرة في شعر الرأس واللحية إذا كان في الظاهر حمرة وفي الباطن اسوداد . وعن الأصمعي : الأصهب قريب من الأصبح . والصهب والصهبة أن تعلو ( 2 ) الشعر حمرة وأصوله سود ، فإذا دهن خيل إليك أنه أسود ، وقيل : هو أن يحمر الشعر كله . صهب صهبا ، واصهاب ، وهو أصهب ، كذا في المصباح ولسان العرب . ومن المجاز : الأعداء صهب السبال وسود الأكباد وإن لم يكونوا كذلك أي صهب السبال ، فكذلك يقال لهم . قال : جاءوا يجرون الحديد جرا * صهب السبال يبتغون الشرا وإنما يريدون أن عداوتهم لنا كعداوة الروم ، والروم صهب السبال والشعر ( 3 ) ، وإلا فهم عرب وألوانهم الأدمة والسمرة والسواد . وقال ابن قيس الرقيات : فظلال السيوف شيبن رأسي * واعتناقي في القوم صهب السبال ويقال : أصله للروم ؛ لأن الصهوبة فيهم وهم أعداء لنا ، كذا في لسان العرب ، ونقله الجوهري عن الأصمعي : والصهباء : الناقة الصهابية . وفي الحديث : " كان يرمي الجمار على ناقة [ له ] ( 4 ) صهباء " . والصهباء : الخمر ، سميت بذلك للونها أو المعصورة من عنب أبيض . وقال أبو حنيفة : الصهباء : اسم لها كالعلم ، وقد جاء بغير ألف ولام ؛ لأنها في الأصل صفة قال الأعشى : وصهباء طاف يهوديها * وأبرزها وعليها ختم والصهباء : : ع قرب خيبر على مرحلة أو مرحلتين ، قاله شيخنا . قلت : وقد جاء ذكره في الحديث ، وهو على روحة من خيبر . والصهابي كغرابي : الوافر الذي لم ينقص . الصهابي : الرجل الذي لا ديوان له . والصهابي : النعم الذي لم تؤخذ صدقته بل هي موفرة . والصهابي : الشديد . ومنه من المجاز قولهم : موت صهابي أي شديد كالموت الأحمر . قال الجعدي : فجئنا إلى الموت الصهابي بعدما * تجرد عريان من الشر أحدب وفي لسان العرب : وقول هميان : يطير عنها الوبر الصهابجا أراد الصهابي ، فخفف وأبدل . وقول العجاج : بشعشعاني صهابي هدل إنما عنى به المشفر وحده ، وصفه بما توصف به الجملة . والصيهب كصيقل : شدة الحر عن ابن الأعرابي وحده ، ولم يحكه غيره إلا وصفا . والصيهب : اليوم الحار . يوم ( 5 ) صهد وصيهد : شديد الحر . والصيهب : الرجل الطويل . والصيهب : الصخرة الصلبة . قال شمر : ويقال : الصيهب : الموضع الشديد جمعه صياهب . قال كثير : تواهق ( 6 ) واحتث الحداة بطاءها * على لاحب ( 7 ) يعلو الصياهب مهيع ‹ صفحه 159 › قال شمر : وقال بعضهم : الصيهب الأرض المستوية . قال القطامي : حدا في صحارى ذي حماس وعرعر * لقاحا يغشيها رءوس الصياهب والصيهب : الحجارة . وفي التهذيب : جمل صيهب ، وناقة صيهبة إذا كانا شديدين ، شبها بالصيهب : الحجارة . قال هميان : حتى إذا ظلماؤها تكشفت عني وعن صيهبة قد شدفت أي عن ناقة صلبة قد تحنت . وكل موضع من الجبل أوقف أو حزن تحمى عليه الشمس حتى ينشوي اللحم عليه فهو صيهب ( 2 ) . قال وغر تجيش قدوره بصياهب ( 3 ) قال الأزهري ، وقال الليت : هو بالضاد معجمة ( 4 ) . صهاب كغراب : ع جعلوه اسما للبقعة . أنشد الأصمعي : وأبي ( 5 ) الذي ترك الملوك وجمعهم * بصهاب هامدة كأمس الدابر أو فحل في شق اليمن ينسب إليه الجمل الصهابي . في التهذيب : وإبل صهابية : منسوبة إلى فحل اسمه صهاب . قال : وإذا لم يضيفوا الصهابية فهي من أولاد صهاب وناقة صهباء [ و ] صهابية . قال طرفة : صهابية العثنون مؤجدة القرا * بعيدة وخد الرجل موارة اليد وفي لسان العرب في آخر المادة ما نصه : والمصهب أي كمعظم : صفيف الشواء ( 6 ) . والوحش المختلط وهكذا هو في التكملة ، وقيد الوحش مجرورا بالإضافة ، والمختلط مرفوعا بالنعت . وفي الأساس : من المجاز : والمصهب ( 7 ) : لحم مختلط بشحم . وأصهب الفحل ، هكذا في النسخ ، وهو نص الزجاج . والذي في المحكم ولسان العرب : وأصهب الرجل : ولد له الصهب من الأولاد . ويقال : أصهب صاهب : دعاء للضأن عند ( 8 ) الحلب ، وهو اسم لها ، نقله الصاغاني وفي نسخة دعاء للفحل عند الضراب . وعين الأصهب : بين البصرة والبحرين ، قد تقدم ما فيه فهو كالمكرر مع ما قبله ، ولم ينبه على ذلك شيخنا على عادته في عد سيآته . * ومما استدركه شيخنا على المؤلف : صهيب بن مولى عبد الله بن جدعان التيمي صحابي من ولد النمر ابن قاسط ، سبته الروم لما غزت فارس ، فقيل له الرومي ، انتهى . قلت : وهو الذي قال له أبو بكر الصديق رضي الله عنه : ربح البيع يا صهيب . فقال له : وأنت ربح بيعك يا أبا بكر ، وتلا قوله : ( ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله ) . . الآية ( 9 ) وقد ذكره ابن منظور وغيره . وهو في معجم ابن فهد . وأبو بكر محمد بن نصر بن صهيب ، كزبير ، مولى المهدي محدث ، أورده البنداري في الذيل . والأصهب بن يزيد بن حلاوة الذعافر ( 10 ) من بني الصعب بن سعد العشيرة ، وهو الجد الأعلى لعبد الله بن إدريس المحدث ( 11 ) ، أورده الخطيب في تاريخه . ‹ صفحه 160 › وفي لسان العرب : يقال للظليم أصهب . وصهبى : اسم فرس النمر بن تولب ، وإياها عنى بقوله : لقد غدوت بصهبى وهي ملهبة * إلهابها كضرام النار في الشيح قال : ولا أدري ، أمشتقة من الصهب الذي هو اللون أم ارتجله علما
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
‹ پاورقى ص 157 › ( 1 ) في اللسان : بصوب . ( 2 ) عن اللسان ، وبالأصل " تصوبها " وأشار إليه بهامش المطبوعة المصرية . ( 3 ) عن الصحاح ، وبالأصل " ويبيض " . ( 4 ) عن اللسان ، وبالأصل " وأقرانه " . ( 5 ) عن اللسان ، وبالأصل " الرائقة " . ( 6 ) كذا بالأصل ، وفي معجم البلدان " فأزمعن ورده " . ( 7 ) بهامش المطبوعة المصرية : " قوله المروت قال المجد : والمروت كسفود واد لبني حمان بن عبد العزى له يوم ، وبلد لباهلة أو لكليب اه‍ والمراد هنا الأول " . ( 8 ) منها الماعزة والهوي والثماد والسديرة . عن معجم البكري . ( 9 ) في النهاية : " أصهب - وفي راوية أصيهب " . ‹ پاورقى ص 158 › ( 1 ) في اللسان : الصهب . ( 2 ) اللسان : يعلو . ( 3 ) اللسان : الشعور . ( 4 ) زيادة عن النهاية . ( 5 ) اللسان : ويوم صيهب . ( 6 ) بالأصل " نواهق " وبهامش المطبوعة المصرية : " قوله نواهق المواهقة هو الإبل أعناقها في السير ، يقال : تواهقت الركاب أي تساير ، وهذه الناقة تواهق هذه كأنها تسايرها في السير " . وما أثبت عن التكملة . ( 7 ) في التهذيب : على رحب . ‹ پاورقى ص 159 › ( 1 ) قوله " ذي حماس وعرعر " موضعان كما في معجم البلدان . ( 2 ) في اللسان بالضاد . ( 3 ) قال أبو منصور معقبا : الذي أراد الليث إنما هو الصيهب بالصاد ، وكذلك هو في البيت ( اللسان مادة ضهب ) . ( 4 ) عن اللسان ، وبالأصل " وابن " . ( 5 ) عن اللسان ، وبالأصل " موخدة " . ( 6 ) عن اللسان ، وفي القاموس " ضعيف " وفي الأصل : " غليظ " وفي التكملة " ضفين " . ( 7 ) في الأساس : وأكلوا المصهب . ( 8 ) في القاموس : إلى بدل عند . ( 9 ) سورة البقرة الآية 207 . ( 10 ) جمهرة ابن حزم والاشتقاق : الزعافر بالزاي . ( 11 ) روى عنه مالك وأحمد توفي سنة 192 تهذيب التهذيب . ‹ پاورقى ص 160 › ( 1 ) في المطبوعة الكويتية " واويه يأتيه " تصحيف . ( 2 ) في اللسان ثعع : أنشد أبو تراب . ( 3 ) عن اللسان ثعع وبالأصل صدفة

لسان العرب :

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
لسان العرب - ابن منظور - ج 1 - ص 531 - 534
* صهب : الصهبة : الشقرة في شعر الرأس ، وهي الصهوبة . الأزهري : الصهب والصهبة : لون حمرة في شعر الرأس واللحية ، إذا كان في الظاهر حمرة ، وفي الباطن اسوداد ، وكذلك في لون الإبل ، بعير أصهب وصهابي وناقة صهباء وصهابية ، قال طرفة : صهابية العثنون ، مؤجدة القرا ، * بعيدة وخد الرجل ، موارة اليد ‹ صفحه 532 › الأصمعي : الأصهب : قريب من الأصبح . والصهب والصهبة : أن يعلو الشعر حمرة ، وأصوله سود ، فإذا دهن خيل إليك أنه أسود . وقيل : هو أن يحمر الشعر كله . صهب صهبا واصهب واصهاب وهو أصهب . وقيل : الأصهب من الشعر الذي يخالط بياضه حمرة . وفي حديث اللعان : إن جاءت به أصهب فهو لفلان ، هو الذي يعلو لونه صهبة ، وهي كالشقرة ، قاله الخطابي . والمعروف أن الصهبة مختصة بالشعر ، وهي حمرة يعلوها سواد . والأصهب من الإبل : الذي ليس بشديد البياض . وقال ابن الأعرابي : العرب تقول : قريش ( 1 ) ( 1 قوله قريش الإبل إلخ بإضافة قريش للإبل كما ضبطه في المحكم ولا يخفى وجهه ) . الإبل صهبها وأدمها ، يذهبون في ذلك إلى تشريفها على سائر الإبل . وقد أوضحوا ذلك بقولهم : خير الإبل صهبها وحمرها ، فجعلوها خير الإبل ، كما أن قريشا خير الناس عندهم . وقيل : الأصهب من الإبل الذي يخالط بياضه حمرة ، وهو أن يحمر أعلى الوبر وتبيض أجوافه . وفي التهذيب : وليست أجوافه بالشديدة البياض ، وأقرابه ودفوفه فيها توضيح أي بياض . قال : والأصهب أقل بياضا من الآدم ، في أعاليه كدرة ، وفي أسافله بياض . ابن الأعرابي : الأصهب من الإبل الأبيض . الأصمعي : الآدم من الإبل : الأبيض ، فإن خالطته حمرة ، فهو أصهب . قال ابن الأعرابي : قال حنيف الحناتم ، وكان آبل الناس : الرمكاء بهيا ، والحمراء صبري ، والخوارة غزرى ، والصهباء سرعى . قال : والصهبة أشهر الألوان وأحسنها ، حين تنظر إليها ، ورأيت في حاشية : البهيا تأنيث البهية ، وهي الرائعة . وجمل صهابي أي أصهب اللون ، ويقال : هو منسوب إلى صهاب : اسم فحل أو موضع . التهذيب : وإبل صهابية : منسوبة إلى فحل اسمه صهاب . قال : وإذا لم يضيفوا الصهابية ، فهي من أولاد صهاب ، قال ذو الرمة : صهابية غلب الرقاب ، كأنما * يناط بألحيها فراعلة غثر قيل : نسبت إلى فحل في شق اليمن . وفي الحديث : كان يرمي الجمار على ناقة له صهباء . ويقال للأعداء : صهب السبال ، وسود الأكباد ، وإن لم يكونوا صهب السبال ، فكذلك يقال لهم ، قال : جاؤوا يجرون الحديد جرا ، * صهب السبال يبتغون الشرا وإنما يريد أن عداوتهم لنا كعداوة الروم . والروم صهب السبال والشعور ، وإلا فهم عرب ، وألوانهم : الأدمة والسمرة والسواد ، وقال ابن قيس الرقيات : فظلال السيوف شيبن رأسي ، * واعتناقي في القوم صهب السبال ويقال : أصله للروم ، لأن الصهوبة فيهم ، وهم أعداء العرب . الأزهري : ويقال للجراد صهابية ، وأنشد : صهابية زرق بعيد مسيرها والصهباء : الخمر ، سميت بذلك للونها . قيل : هي التي عصرت من عنب أبيض ، وقيل : هي التي ‹ صفحه 533 › تكون منه ومن غيره ، وذلك إذا ضربت إلى البياض ، قال أبو حنيفة : الصهباء اسم لها كالعلم ، وقد جاء بغير ألف ولام لأنها في الأصل صفة ، قال الأعشى : وصهباء طاف يهوديها ، * وأبرزها ، وعليها ختم ويقال للظليم : أصهب البلد أي جلده . والموت الصهابي : الشديد كالموت الأحمر ، قال الجعدي : فجئنا إلى الموت الصهابي بعدما * تجرد عريان ، من الشر ، أحدب وأصهب الرجل : ولد له أولاد صهب . والصهابي : كالأصهب ، وقول هميان : يطير عنها الوبر الصهابجا أراد الصهابي ، فخفف وأبدل ، وقول العجاج : بشعشعاني صهابي هدل إنما عنى به المشفر وحده ، وصفه بما توصف به الجملة . وصهبى : اسم فرس النمر بن تولب ، وإياها عنى بقوله : لقد غدوت بصهبى ، وهي ملهبة ، * إلهابها كضرام النار في الشيح قال : ولا أدري أشتقه من الصهب ، الذي هو اللون ، أم ارتجله علما . والصهابي : الوافر الذي لم ينقص . ونعم صهابي : لم تؤخذ صدقته بل هو بوفره . والصهابي من الرجال : الذي لا ديوان له . ورجل صيهب : طويل . التهذيب : جمل صيهب ، وناقة صيهبة إذا كانا شديدين ، شبها بالصيهب ، الحجارة ، قال هميان : حتى إذا ظلماؤها تكشفت * عني ، وعن صيهبة قد شدفت أي عن ناقة صلبة قد تحنت . وصخرة صيهب : صلبة . والصيهب الحجارة ، قال شمر : وقال بعضهم هي الأرض المستوية ، قال القطامي : حدا ، في صحارى ذي حماس وعرعر ، * لقاحا يغشيها رؤوس الصياهب ( 1 ) ( 1 ذي حماس وعرعر موضعان كما في ياقوت والبيت في التكملة أيضا . ) قال شمر : ويقال الصيهب الموضع الشديد ، قال كثير : على لاحب ، يعلو الصياهب ، مهيع ويوم صيهب وصيهد : شديد الحر . والصيهب شدة الحر ، عن ابن الأعرابي وحده ولم يحكه غيره إلا وصفا . وصهاب : موضع جعلوه اسما للبقعة ، أنشد الأصمعي : وأبي الذي ترك الملوك وجمعهم ، * بصهاب هامدة ، كأمس الدابر وبين البصرة والبحرين عين تعرف بعين الأصهب . قال ذو الرمة ، فجمعه على الأصهبيات : دعاهن من ثأج ، فأزمعن ورده ، * أو الأصهبيات ، العيون السوائح وفي الحديث ذكر الصهباء ، وهو موضع على روحة من خيبر . ‹ صفحه 534 › وصهيب بن سنان : رجل ، وهو الذي أراده المشركون مع نفر معه على ترك الإسلام ، وقتلوا بعض النفر الذين كانوا معه ، فقال لهم صهيب : أنا شيخ كبير ، إن كنت عليكم لم أضركم ، وإن كنت معكم لم أنفعكم ، فخلوني وما أنا عليه ، وخذوا مالي . فقبلوا منه ، وأتى المدينة فلقيه أبو بكر الصديق ، رضي الله عنه ، فقال له : ربح البيع يا صهيب . فقال له : وأنت ربح بيعك يا أبا بكر . وتلا قوله تعالى : ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله . وفي حاشية : والمصهب : صفيف الشواء والوحش المختلط

منابع بیشتر برای مطالعه که عینا متن روایات مربوط به اصهب با ذکر منابع متعدد اورده می شود:

. . . . . . .- كتاب الفتن - نعيم بن حماد المروزي
أزرق أصهب 
صفحه 171 :
 ويقبل بالكوفة رجل من ولد الحسين يدعو إلى أبيه ثم يبث السفياني جيوشه . حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن سعيد بن الأسود عن ذي قريات قال فيختلف الناس على أربع نفر رجلان بالشام رجل من آل الحكم أزرق أصهب ورجل من مضر قصير جبار والسفياني والعائذ بمكة فذلك أربعة نفر . قال الوليد فحدثني شيخ عن جابر عن أبي جعفر محمد بن علي قال يقتل أربعة نفر بالشام كلهم ولد خليفة رجل من بني مروان ورجل من آل أبي سفيان قال فيظهر ‹ صفحه 172 › السفياني

صفحه 172 :
 فيظهر السفياني عليهم . حدثنا رشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن سعيد بن الأسود عن ذي قريات قال يختلف الناس في صفر ويفترق الناس على أربعة نفر رجل بمكة العائذ ورجلين بالشام أحدهما السفياني والآخر من ولد الحكم أزرق أصهب ورجل من أهل مصر جبار فذلك أربعة . ‹ صفحه 173 › قال ابن لهيعة وأخبرني أبو زرعة عن ابن زرير قال يختلفون على أربعة نفر جبار يبايع لنفسه بيعة خلافة يعطي الناس مائة دينار ورجلان بالشام يعطيان ما لم يعط أحد قبلهما فأيهما غلب على

صفحه 173 :
 مصر فيظهر السفياني عليهم . حدثنا رشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن سعيد بن الأسود عن ذي قريات قال يختلف الناس في صفر ويفترقون على أربعة نفر رجل بمكة العائذ ورجلين بالشام أحدهما السفياني والآخر من ولد الحكم أزرق أصهب ورجل من أهل مصر جبار فذلك أربعة فيغضب رجل من كندة فيخرج إلى الذين بالشام فيأتي الجيش إلى مصر فيقتل ذلك الجبار ويفت مصر فت البعرة ثم يبعث إلى الذي بمكة . حدثنا عبد الله بن مروان عن أبيه عن عبد الله العمري عن القاسم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
- شرح إحقاق الحق - السيد المرعشي - ج 29
أزرق أصهب 
صفحه 531 :
 الفتن والملاحم " ( ج 1 ص 278 ط مكتبة التوحيد بالقاهرة ) قال : حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : فتختلف الناس على أربع نفر ، رجلان بالشام ، رجل من آل الحكم أزرق أصهب ، ورجل من مضر قصير جبار ، والسفياني والعائذ بمكة ، فذلك أربعة نفر . ‹ صفحه 532 › وقال أيضا في ص 289 : حدثنا رشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : يختلف الناس في صفر ، ويفترق الناس على أربعة

صفحه 532 :
 ص 289 : حدثنا رشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : يختلف الناس في صفر ، ويفترق الناس على أربعة نفر ، رجل بمكة العائذ ، ورجلين بالشام أحدهما السفياني والآخر من ولد الحكم أزرق أصهب ، ورجل من أهل مصر جبار ، فذلك أربعة . وقال أيضا في ص 348 : قال ابن لهيعة في حديث رشدين ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قربات قال : يسير حتى ينزل ايلياء ، ويبايعه الآخر فرقا منه ، ثم يندم ، فيستقيله فيقيله
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
- * البشارة النبوية بالامام المهدي . . وحتمية ظهوره عليه السلام * - مركز المصطفى (ص)
أزرق أصهب 
صفحه إحقاق الحق للتستري ج 29 ص 518 : :
 الفتن والملاحم " ( ج 1 ص 278 ط مكتبة التوحيد بالقاهرة ) قال : حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : فتختلف الناس على أربع نفر ، رجلان بالشام ، رجل من آل الحكم أزرق أصهب ، ورجل من مضر قصير جبار ، والسفياني والعائذ بمكة ، فذلك أربعة نفر . وقال أيضا في ص 289 : حدثنا رشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : يختلف الناس في صفر ، ويفترق الناس على أربعة

صفحه إحقاق الحق للتستري ج 29 ص 518 : :
 ص 289 : حدثنا رشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : يختلف الناس في صفر ، ويفترق الناس على أربعة نفر ، رجل بمكة العائذ ، ورجلين بالشام أحدهما السفياني والاخر من ولد الحكم أزرق أصهب ، ورجل من أهل مصر جبار ، فذلك أربعة . وقال أيضا في ص 348 : قال ابن لهيعة في حديث رشدين ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قربات قال : يسير حتى ينزل إيلياء ، ويبايعه الاخر فرقا منه ، ثم يندم ، فيستقيله فيقيله
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
- * بعض ما ورد في بلاد الشام قبل الظهور وعنده * - مركز المصطفى (ص)
أزرق أصهب 
صفحه كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 284 : :
 فيظهر السفياني عليهم 842 حدثنا رشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن سعيد بن الأسود عن ذي قرنات قال يختلف الناس في صفر ويفترق الناس على أربعة نفر رجل بمكة العائذ ورجلين بالشام أحدهما السفياني والآخر من ولد الحكم أزرق أصهب ورجل من أهل مصر جبار فذلك أربعة كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 284 : 845 قال ابن لهيعة عن أبي قبيل عن أبي رومان عن علي قال تخرج بالشام ثلاث رايات الأصهب والأبقع والسفياني يخرج السفياني من الشام والأبقع من مصر فيظهر

صفحه كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 284 : :
 فيظهر السفياني عليهم 846 حدثنا رشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن سعيد بن الأسود عن ذي قرنات قال يختلف الناس في صفر ويفترقون على أربعة نفر رجل بمكة العائذ ورجلين بالشام أحدهما السفياني والآخر من ولد الحكم أزرق أصهب ورجل من أهل مصر جبار فذلك أربعة فيغضب رجل من كنده فيخرج إلى الذين بالشام فيأتي الجيش إلى مصر فيقتل ذلك الجبار ويفت مصر فت البعرة ثم يبعث إلى الذي بمكة ‹ صفحه كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 291 : › كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 291 : 860 حدثنا عبد الله بن مروان
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
- * بعض ما ورد في السفياني الموعود في سنة ظهور المهدي عليه السلام * - مركز المصطفى (ص)
أزرق أصهب 
صفحه إحقاق الحق للتستري ج 29 ص 518 : :
 الفتن والملاحم " ( ج 1 ص 278 ط مكتبة التوحيد بالقاهرة ) قال : حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : فتختلف الناس على أربع نفر ، رجلان بالشام ، رجل من آل الحكم أزرق أصهب ، ورجل من مضر قصير جبار ، والسفياني والعائذ بمكة ، فذلك أربعة نفر . وقال أيضا في ص 289 : حدثنا رشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : يختلف الناس في صفر ، ويفترق الناس على أربعة

صفحه إحقاق الحق للتستري ج 29 ص 518 : :
 ص 289 : حدثنا رشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : يختلف الناس في صفر ، ويفترق الناس على أربعة نفر ، رجل بمكة العائذ ، ورجلين بالشام أحدهما السفياني والاخر من ولد الحكم أزرق أصهب ، ورجل من أهل مصر جبار ، فذلك أربعة . وقال أيضا في ص 348 : قال ابن لهيعة في حديث رشدين ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قربات قال : يسير حتى ينزل إيلياء ، ويبايعه الاخر فرقا منه ، ثم يندم ، فيستقيله فيقيله

صفحه كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 283 : :
 يدعوا إلى أبيه ثم يبث السفياني جيوشه كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 283 : 837 حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن سعيد بن الأسود عن ذي قرنات قال فتختلف الناس على أربع نفر رجلان بالشام ورجل من آل الحكم أزرق أصهب ورجل من مضر قصير جبار والسفياني والعائذ بمكة فذلك أربعة نفر ‹ صفحه كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 284 : › كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 284 : 838 قال الوليد فحدثني شيخ عن جابر عن أبي جعفر محمد بن علي قال يقتل أربعة نفر بالشام كلهم ولد خليفة رجل من بني مروان

صفحه كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 284 : :
 فيظهر السفياني عليهم 842 حدثنا رشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن سعيد بن الأسود عن ذي قرنات قال يختلف الناس في صفر ويفترق الناس على أربعة نفر رجل بمكة العائذ ورجلين بالشام أحدهما السفياني والآخر من ولد الحكم أزرق أصهب ورجل من أهل مصر جبار فذلك أربعة كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 284 : 845 قال ابن لهيعة عن أبي قبيل عن أبي رومان عن علي قال تخرج بالشام ثلاث رايات الأصهب والأبقع والسفياني يخرج السفياني من الشام والأبقع من مصر فيظهر

صفحه كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 284 : :
 فيظهر السفياني عليهم 846 حدثنا رشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن سعيد بن الأسود عن ذي قرنات قال يختلف الناس في صفر ويفترقون على أربعة نفر رجل بمكة العائذ ورجلين بالشام أحدهما السفياني والآخر من ولد الحكم أزرق أصهب ورجل من أهل مصر جبار فذلك أربعة فيغضب رجل من كنده فيخرج إلى الذين بالشام فيأتي الجيش إلى مصر فيقتل ذلك الجبار ويفت مصر فت البعرة ثم يبعث إلى الذي بمكة ‹ صفحه كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 290 : › كتاب الفتن لابي نعيم ج 1 ص 290 : 847 حدثنا عبد الله بن مروان
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
- * بعض ما ورد في الخراسانيين ( الإيرانيين ) قبل الظهور وعنده * - مركز المصطفى (ص)
أزرق أصهب 
صفحه إحقاق الحق للتستري ج 29 ص 518 : :
 الفتن والملاحم " ( ج 1 ص 278 ط مكتبة التوحيد بالقاهرة ) قال : حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : فتختلف الناس على أربع نفر ، رجلان بالشام ، رجل من آل الحكم أزرق أصهب ، ورجل من مضر قصير جبار ، والسفياني والعائذ بمكة ، فذلك أربعة نفر . وقال أيضا في ص 289 : حدثنا رشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : يختلف الناس في صفر ، ويفترق الناس على أربعة

صفحه إحقاق الحق للتستري ج 29 ص 518 : :
 ص 289 : حدثنا رشدين عن ابن لهيعة ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قرنات قال : يختلف الناس في صفر ، ويفترق الناس على أربعة نفر ، رجل بمكة العائذ ، ورجلين بالشام أحدهما السفياني والاخر من ولد الحكم أزرق أصهب ، ورجل من أهل مصر جبار ، فذلك أربعة . وقال أيضا في ص 348 : قال ابن لهيعة في حديث رشدين ، عن أبي قبيل ، عن سعيد بن الأسود ، عن ذي قربات قال : يسير حتى ينزل إيلياء ، ويبايعه الاخر فرقا منه ، ثم يندم ، فيستقيله فيقيله
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

- عصر ظهور (فارسي) - الشيخ علي الكوراني العاملي
اصهب 
صفحه 102 :
 باعث اختلاف ، ضعف و تنگناهاى اقتصادى مىگردد . 3 - كشمكش و درگيرى بين دو گروه اصلى قدرتمند در شام . 4 - زلزله دمشق و ويرانى سمت غربى مسجد شهر و بعضى از گوشه هاى آن . 5 - درگيرى سه نفر از سران ، بر سر قدرت در شام ( أبقع ، اصهب و سفيانى ) و چيره شدن سفيانى بر آن دو و استيلاى وى بر سوريه و اردن و يكپارچه شدن منطقه تحت فرمان او . 5 - ورود نيروهاى بيگانه به سرزمين شام . ‹ صفحه 103 › اما ظهور مردى يمانى كه در روايت ها وعده داده شده ، همزمان با خروج سفيانى يا نزديك

صفحه 106 :
 بين اصعب و ابقع از امام باقر ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمود : " در آن سال همه سرزمين هاى اسلامى كه در سمت غرب قرار دارند ، دچار اختلاف شديد شوند ، ‹ صفحه 106 › نخستين سرزمينى كه ويران شود شام است . در آنجا سه گروه يعنى طرفداران اصهب ، ابقع ، و سفيانى ، با يكديگر اختلاف كنند " ( 1 ) به نظر مىرسد كه فرمانده ابقع ، در پايتخت قرار دارد . ( ابقع كسى است كه پوست بدنش سياه و سفيد باشد ) چون روايات دلالت دارند كه قيام اصهب از خارج پايتخت يا مركز آغاز مىشود . هيچيك

صفحه 106 :
 در آنجا سه گروه يعنى طرفداران اصهب ، ابقع ، و سفيانى ، با يكديگر اختلاف كنند " ( 1 ) به نظر مىرسد كه فرمانده ابقع ، در پايتخت قرار دارد . ( ابقع كسى است كه پوست بدنش سياه و سفيد باشد ) چون روايات دلالت دارند كه قيام اصهب از خارج پايتخت يا مركز آغاز مىشود . هيچيك از اين دو فرمانده نمىتوانند بر ديگرى پيروزى قاطعى بدست آورند . سفيانى از اين فرصت استفاده كرده و از خارج پايتخت دست به يورش مىزند و هر دو نفر را تار و مار مىكند . احتمالا أصهب غير مسلمان

صفحه 106 :
 معرفى كرده‌اند . و اين تعبير معمولا درباره سربازان كافر به كار مىرود . از سوى ديگر مروانى ، كه در منابع معتبرى همچون كتاب غيبت نعمانى از او ياد شده ، همان ابقع است و رقيب سفيانى محسوب نمىگردد . اما از رواياتى كه ابقع و اصهب را نكوهش كرده‌اند چنين برمىآيد كه مواضع سياسى آنان مخالف اسلام و طرفدار دشمنان دين و كفارند . بنابراين ، معنى اختلاف و درگيرى دو گروه نظامى در سرزمين شام كه در روايات آمده ، همان اختلاف دو زمامدار بر سر زمامدارى منطقه است .

صفحه 108 :
 و فرمود : سه درفش ( لشكر ) حسنى ، اموى و قيسى با هم اختلاف كنند . وقتى سفيانى خروج كند ، آنها را چنان درو كند كه نظيرش را نديده ام " . قبول اين روايت كمى مشكل است ، زيرا با روايات بسيارى كه گروههاى سه گانه ‹ صفحه 108 › را ابقع ، اصهب و سفيانى مىداند ، در تعارض است بعلاوه مرحوم كلينى اين روايت را فقط تا " ولو با پاى پياده " نقل كرده و احتمال دارد قسمت آخر ، اضافه يا تفسير بعضى راويان باشد كه با اصل روايت آميخته شده است . ( 1 ) جنبش سفيانى سفيانى از چهره

صفحه 117 :
 در عراق و حجاز و دفاع در برابر سپاه حضرت مهدى ( عليه السلام ) ، جهت حفظ باقيمانده حكومتش در سرزمين شام ، اسرائيل و قدس . روايات مربوط به سفيانى ، جنگ هاى شش ماهه اول وى را به اختصار ترسيم مىكنند ، جنگ هاى داخلى او با اصهب و ابقع و سپس با نيروهاى اسلامى و غير اسلامى مخالف خود ، تا تسلط او بر سرزمين شام . ولى با توجه به نوع جنبش او ، طبيعى است كه اين شش ماه ، مملو از عمليات متراكم نظامى خواهد بود تا بتواند سيطره خود را استوار و نيروهاى زيادى را

صفحه 117 :
 ماه ، مملو از عمليات متراكم نظامى خواهد بود تا بتواند سيطره خود را استوار و نيروهاى زيادى را براى نبردهاى گسترده نه ماه آينده تجهيز و آماده نمايد . و ممكن است سفيانى در كنار جنگهاى م

9 نظر

  1. نظرات کاربران:

       بی نشان در ۱۳۹۰/۰۹/۲۱ - ۱۶:۳۵:۱۱
    تصحیح می کنم در سطر سوم از جمله بعضی مطالب ابقع واصهب

       بی نشان در ۱۳۹۰/۰۹/۲۱ - ۱۶:۲۹:۱۹
    سلام آقاسید،در مورد احادیث مورد بحث بنظر بنده یک تداخل در گفتارها از قدیم شده وبعضی از کتاب ها نیز حتما صحیح نیستند مانند همین روایات ابقع واصحب ، دلیل هر گاه کسی از امام معصوم (ع)سوال می کند جوابی متفاوت دارد اینطور نیست وخیلی از مطالب ذر کتابهای قدیمی تر وجود ندار داز جمله ابقع ویا کتاب کفایت المطالب که سفیانی واصهب وابقع را توضیح میدهدواما سوال که سالهاست در ذهن بنده است در قرقیسیا حیوانات از گوشت ستمگران می خورندآیا در آن غوغا وسرو صدا اصلا حیوانی می ماند که بخورد واصلا در منطقه قرقیسیا حیوانات وحشی هستند! <img align='absmiddle' src='emoticons/grin.png' alt='' /> 
    پاسخ مدیر (mohamaddavod):   با تشکر از برادر بی نشان علیک السلام

    در روایت به دلیل مسائل سیاسی احتمال جعل و دستکاری می رود واقعا جمع بین روایات ظهور بسیار سخت است

       جوینده حق در ۱۳۹۰/۰۹/۲۰ - ۱۴:۲۶:۱۹
    بسم الله الرحمن الرحیم

    آقا سید سلام،

    این عبدالسلام بلهاج و نیروهایش توانایی حمله به نیروی ارتش و مجهز سوریه رو نداره. به احتمال زیاد سفیانی یا حاکم یکی از همسایگان سوریه خواهد بود یا در طی کودتا به حکومت می رسه و بیشتر ارتش از اون حمایت می کنند که البته این نیز احتمالش کمتر از مورد اولی است.

    البته ببخشید، ما درس پس میدهیم <img align='absmiddle' src='emoticons/wink.png' alt='' /> 
    پاسخ مدیر (mohamaddavod):   سلام بر جوینده حق
    ممنون از نظر لطفتون

    خود به نتیجه نرسیده ام فعلا اوضاع شام رو رصد می کنم

    فقط صرفا جهت اطلاع و بحث بیشتر بیان شد

    همیشه خواننده کامنت هایتان در رایحه ظهور هستم

    نظرتون منطقی هست

    مهدوی باشید

       محمد در ۱۳۹۱/۱۲/۱۲ - ۰۲:۰۳:۱۲
    برادر بزرگوار تذکر این نکته الزامی است که بدانید،علامه مجلسی در بحارالانوار پس از بیان این حدیث از امام سجاد که میفرمایند:

    &quot;ابو هاشم گوید : نزد امام جواد (ع) بودیم و جریان سفیانی را ذکر می کردیم و این که روایاتی هستند که امر او را از محتومات ذکر کرده بودند . پس به امام جواد (ع) گفتم : آیا خداوند در محتوم نیز بدا می کند ؟ فرمود : بلی . گفتیم ترس آن داریم که خداوند در مورد قائم نیز بدا کند . فرمود : هماناقائم از میعاد (وعده های) خداوند است و خداوند خلف وعده نمی کندالغیبة للنعمانی : ص 314 – &quot;

    .&quot;البته امکان دارد در کیفیت و خصوصیات قیام حتمی سفیانی، سنت بداء حاصل شود&quot;(علامه مجلسی ، بحارالانوار/ج52/ص251)

    و در ادامه اینگونه تحلیل میکنند که شاید مثلا قبل از مردن عبدال

       محمد در ۱۳۹۱/۱۲/۱۲ - ۰۲:۱۵:۰۶


    و در ادامه اینگونه تحلیل میکنند که شاید مثلا قبل از مردن عبدالله سفیانی قیام کند یا مثلا در قضیه سفیانی تقدم و تاخر علایم رو داشته باشیم
    من این رو از کتاب &quot;شش ماه پایانی قبل از ظهور &quot; برای شما نقل کردم
    من خودم برداشتم از این حرف علامه مجلسی به این صورت است که:
    با توجه به روایات فراوان در مورد حتمی بودن خروج سفیانی، اگر قرار باشد در مورد سفیانی بداء حاصل شود این طور یشود که خصوصیات قیام او دچار سنت بداء شود یعنی به لطف خدا و بصیرت و دعای مردم، با خون ریزیها و کشورگشاییهای کمتری از جانب سفیانی،ظهور حضرت محقق شود!

    نظرتون رو واسم ایمیل کنید

    یامهدی

       شیعه امیرالمومنین در ۱۳۹۴/۱۰/۲۸ - ۲۱:۲۴:۵۹
    با سلام اگ توجه کرده باشید آقای بشار اسد شیعه نیست و همسرشم ک حجاب نداره پس دین درست ودرمونم نداره میشه نتیجه گرفت که جنگش برای قدرته میتونیم احتمال اصهب بودنشم بدیم ولی تمام اینا فرضیاتی هست ک ما میگیم نکته ای ک هست اگ امام زمان ظهور کنه قطعا از بشار اسد پشتیبانی نخواهد کرد و با او مخالف خواهد بود ولی سفیانی هم یک دولت میتونه باشه

       Grady در ۱۳۹۶/۰۲/۲۶ - ۲۲:۳۸:۵۲
    Hey there! Someone in my Facebook group shared
    this site with us so I came to take a look.
    I&#039;m definitely enjoying the information. I&#039;m book-marking and will be tweeting
    this to my followers! Great blog and wonderful design.

       How does Achilles tendonitis occur? در ۱۳۹۶/۰۶/۰۳ - ۱۰:۲۶:۰۰
    Hi there very cool blog!! Man .. Beautiful .. Wonderful ..
    I&#039;ll bookmark your web site and take the feeds additionally?
    I&#039;m happy to seek out a lot of useful info here in the
    post, we want develop extra strategies on this regard, thank you for
    sharing. . . . . .

       Rhea در ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۰۱:۱۳:۳۲ Your style is really unique compared to other folks I have read stuff
    from. Thank you for posting when you have the
    opportunity, Guess I will just book mark this page.


    نوشتن دیدگاه